فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من

عروسی پیمان

يكشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۸، ۰۳:۲۹ ب.ظ

 امشب عروسی پیمان، پسر بزرگ داداش ایرج است.

به اش گفتم باورم نمی شود دارد عروسی می کند. گفتم تولدش خیلی خوب یادم هست که در بهمن ماه بود...

 خه نه بندان (حنابندان) را خانواده ی عروس که از اقوام نزدیک اند، دو شب پیش در شهرستان گرفته بودند؛ البته که آن جا حال و هوای خودش را دارد.

 دیروز عصر چند ساعت با یوسف و عادل مشغول تزئین بودیم. بعد از شام منزل داداش هوشنگ بزن و برقص راه افتاد که چیزی نزدیک به ۳ ساعت یکبند ادامه داشت!

 صدای باندها هیراد را اذیت می کرد، می گفت خاموششان کن! دو تکه دستمال کاغذی چپاندم توی گوش هاش.

  به جز پدرم که پاهایش درد می کند، همه رقصیدند و دسته ی چوپی، دور تا دور سالن پذیرایی را پوشش داده بود. جوان ترها به خصوص خستگی ناپذیر رقصیدند که بیشترش کُردی بود. واقعا شور و حالی داده بودند به مجلس. همه شان خیس عرق شده بودند. مدت ها بود که چنین شوری ندیده بودم! پسرها یک دسته آن وسط درست کرده بودند که هر از گاهی یکی از بچه ها را هُل می دادند وسط دسته و او هم مثل تیری که از چله رها شده باشد، خودش را با دستمال ها پیچ و تاب می داد.

چوپی گرفتن در کنار خواهرها و برادرها حس خوبی داشت. 

 حسّ جوانی می کردم...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۴/۰۹
اسماعیل بابایی