پاییز در مدرسهها
بَر درها
پاییز بر پیراهنِ بچهها
بر پلها
و ریزشِ ما از درون است
هیچکس دلِ جارو کردنِ برگهایمان را ندارد
امیدهایی که به باد میروند در تاریکی روزها
و سکوتِ ژنده که برگهای پاره پارهمان را جمع میکند
به یکدیگر نگاه میکنیم و زمستانی سفید را میبینیم
که به روشنایی غمگینی باز میشود با فرشتههای پریشانی
که ترانهی خیام را میخوانند...
"شمس لنگرودی"